زمستان خیالم

 

 

نگاهی به قلبم که میکنم جز امتداد لحظه های سبز ...رخصت با تو بودن مانده و..... 

هوای با تو بودن  

به سرا پرده قلبم آهی و نگاهی لحظه ای نگریستم و تمنای لحظه های گذشته را به این قدوم  مزین کردم پس نفسی عمیق بر آوردم از جاری وجودم و یکصدا فریاد برآوردم

 بمان !!!

خنده ای تلخ نصیبم شد از تمام آنچه هدیه میتوانستی کرد... 

و مرا بغضی سنگین در گلو شکست  

به پیش روی من تا چشم یاری میکند دریاست... 

چراغ ساحل آسودگیها در افق پیداست.... 

در این ساحل که من افتاده ام خاموش...... 

دلم تنها....غمم دریاست!!!

نظرات 2 + ارسال نظر
لیلی یکشنبه 17 بهمن‌ماه سال 1389 ساعت 11:58 ب.ظ

سلام دوست من خوش اومدی

سلام ممنون

الناز دوشنبه 18 بهمن‌ماه سال 1389 ساعت 12:42 ق.ظ http://www.barangoone.blogfa.com

سلام نیومدی که بری احیانا ؟ اینبار ؟

سلام
ببخشید !!!!

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد